356826



در باغی چشمه ای بود و دیوارهای بلند گرداگرد باغ،

تشنه ای دردمندی بالای دیوار با حسرت به آب نگاه میکرد.

ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند،صدای آب مثل

صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد.مرد آنقدر از صدای آب

لذت می برد که تند تند خشت هارو می کند و در آب می افکند.

آب فریاد زد:های،چرا خشت می زنی؟!از این خشت زدن بر من

چه فایده ای می بری؟؟

تشنه گفت:ای آب شیرین !در این کار من دو فایده است.

اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای

موسیقی است.نوای آن حیات بخش است،مرده را زنده می کند.

مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ ،سبزه و سنبل می آورد.

صدای آب مثل هدیه ای برای فقیر است.پیام آزادی برای زندانی است.

مثل بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهن یوسف

به پدرش یعقوب می رسید.

فایده دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین

نزدیک تر میشوم.دیوار کوتاه تر می شود.

خم شدن و سجده در برابر خدا،مثل کندن خشت است.هر بار

که خشتی از غرور خود بکنی،دیوار غرور تو کوتاه تر می شود

و به آب حیات و حقیقت نزدیک می شوی،هرکه تشنه تر باشد

تند تر خشت ها را می کند.هر که آواز آب را عاشق تر باشد

خشت های بزرگ تری بر می دارد.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پیشگر سوالات مطالعات اجتماعی،علوم،پیام آسمانی و جواب تمرینات عربی Charlie دغدغه های یک آموزشگر ریاضی بررسی و معرفی تخصصی لوازم جانبی موبایل postcm پیام های سلامت دیجی مارکتر کاروفناوری گردکشانه (پیرانشهر) سرباز ولايت